حرفام تک سایزه







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





پادشاه

پادشاهی در یک شب سرد از قصر خارج شد و سربازی را دید که در ان سرما لباس اندکی بر تن دارد

وی به او وعده ی لباس گرم داد .

شب گذشت و پادشاه وعده اش را فراموش کرد .

صبح روز بعد جسد سرما زده سرباز را پیدا کردندکه کنارش باخط ناخوانا نوشته بود :

ای پادشاه من هرشب باهمین لباس کم  سر میکردم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای در اورد

 




[+] نوشته شده توسط زهرا در 14:41 | |